پاییدن
فارسی[ویرایش]
مصدر متعدی[ویرایش]
ادامهدادن کاری بهویژه در شرایط سخت بدون تغییر دادن ارزش؛ که به مفهومهای زیر به کار میرود:
- دوام داشتن، ماندن:
- او همیشه بر کارهای نیک میپاید.
- نگاهبانی کردن:
- آنها کشورشان را میپاییدند.
- مراقبت کردن:
- او همیشه سلامت مادرش را میپاید.
- منتظر بودن، چشم داشتن.
- توقف کردن.
ریشه شناسی[ویرایش]
- فارسی
واژههای وابسته[ویرایش]
فعل[ویرایش]
پاییدن [پاییدَنْ]
گردانش فارسی | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | پاییدن | ||||||
بن ماضی | پایید | ||||||
بن مضارع | پای | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | پاییدم | پاییدی | پایید | پاییدیم | پاییدید | پاییدند | |
استمراری | میپاییدم | میپاییدی | میپایید | میپاییدیم | میپاییدید | میپاییدند | |
کامل | پاییدهبودم | پاییدهبودی | پاییدهبود | پاییدهبودیم | پاییدهبودید | پاییدهبودند | |
التزامی | پاییدهباشم | پاییدهباشی | پاییدهباشد | پاییدهباشیم | پاییدهباشید | پاییدهباشند | |
مستمر | داشتم میپاییدم | داشتی میپاییدی | داشت میپایید | داشتیم میپاییدیم | داشتید میپاییدید | داشتند میپاییدند | |
حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | پایم | پایی | پاید | پاییم | پایید | پایند | |
استمراری | میپایم | میپایی | میپاید | میپاییم | میپایید | میپایند | |
کامل | پاییدهام | پاییدهای | پاییدهاست/پاییده | پاییدهایم | پاییدهاید | پاییدهاند | |
ملموس | دارم میپایم | داری میپایی | دارد میپاید | داریم میپاییم | دارید میپایید | دارند میپایند | |
التزامی | بپایم | بپایی | بپاید | بپاییم | بپایید | بپایند | |
آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
خواهم پایید | خواهی پایید | خواهد پایید | خواهیم پایید | خواهید پایید | خواهند پایید | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | بپای | بپایید | |||||
نهی | نپای | نپایید |
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
|
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین