باران
ظاهر
دریا
سورانی
[ویرایش]اسم
[ویرایش]باران
- باران
فارسی
[ویرایش]bârân
ریشهشناسی
[ویرایش]و از واژهی اوستایی وار (vâr) «فرو ریزنده»؛ در سانسکریت (vâr)
اسم
[ویرایش]- چکههای آب که از ابر فرو میریزد. قطرههای آبی که از ابرها بر زمین فرو ریزد. قطرههای آبی كه به صورت پیاپی از ابر میبارد.
- نظامی، خمسه، خسرو و شیرین، بخش ۸۸:
- نه ریزد ابر بی توفیر دریا
- نه بیباران شود دریا مهیا
- سعدی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل ۱۷:
- سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات
- غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
- سعدی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شمارهٔ ۴:
- باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
- در باغ لاله روید و در شوره بوم خس
- سعدی، گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت، حکایت شمارهٔ ۵:
- اگر باران به کوهستان نبارد
- به سالى دجله گردد، خشکرودی
- نظامی، خمسه، خسرو و شیرین، بخش ۸۸:
- [مجازی] فراوان و پیاپی بودن چیزی مانند ترکیبهای تیرباران، سنگباران، گلولهباران.
- فردوسی، شاهنامه، پادشاهی لهراسپ، بخش ۱۰:
- چو باد از برش تیرباران گرفت
- کمان را چو ابر بهاران گرفت
- فردوسی، شاهنامه، پادشاهی لهراسپ، بخش ۱۰:
- نام دختر ایرانی
اسم خاص
[ویرایش]- ده کوچکی است از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار که در ۳ هزار گزی جنوب گاوبندی و ۲ هزار گزی شوسه سابق لار به بندر بوشهر واقع است و ۱۲ تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ايران ج ۷)
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها
|
واژههای وابسته
[ویرایش]- باران آمدن
- باران بهاری
- باران باریدن
- باران خواستن
- باراندن
- باراندیده
- بارانرسیده
- باران روز عید
- باران ریختن
- باران زایی
- بارانزده
- بارانزده شدن
- بارانسنج
- بارانشتاب
- باران عید
- بارانک
- باران کردن
- باران کمان
- بارانگرد
- بارانگریز
- بارانگیر
- بارانلو
- بارانناک
- بارانه
- بارانه کردن
- بارانی
- بارانیدن
- واران
ویکیپدیا مقالهای دربارهٔ باران دارد |