پیوستن
فارسی[ویرایش]
ریشه شناسی[ویرایش]
- فارسی
آوایش[ویرایش]
- [پیوَستَن]
مصدر متعدی[ویرایش]
پیوستن
- همراه کسی یا جزء گروه یا مجموعه یا جایی شدن؛ ملحق شدن.
- وصل کردن، اتصال دادن.
- افزودن، ملحق کردن.
- وصلت کردن، ازدواج کردن.
- سرودن، به نظم درآوردن.
فعل[ویرایش]
واژههای وابسته[ویرایش]
فعلها | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | پیوستن | ||||||
بن ماضی | پیوست | ||||||
بن مضارع | پیوند | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها | |
ساده | پیوستم | پیوستی | پیوست | پیوستیم | پیوستید | پیوستند | |
استمراری | میپیوستم | میپیوستی | میپیوست | میپیوستیم | میپیوستید | میپیوستند | |
کامل | پیوسته بودم | پیوسته بودی | پیوسته بود | پیوسته بودیم | پیوسته بودید | پیوسته بودند | |
التزامی | پیوسته باشم | پیوسته باشی | پیوسته باشد | پیوسته باشیم | پیوسته باشید | پیوسته باشند | |
مستمر | داشتم میپیوستم | داشتی میپیوستی | داشت میپیوست | داشتیم میپیوستیم | داشتید میپیوستید | داشتند میپیوستند | |
حال | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها | |
ساده | پیوندم | پیوندی | پیوندد | پیوندیم | پیوندید | پیوندند | |
استمراری | میپیوندم | میپیوندی | میپیوندد | میپیوندیم | میپیوندید | میپیوندند | |
کامل | پیوستهام | پیوستهای | پیوسته/پیوستهاست | پیوستهایم | پیوستهاید | پیوستهاند | |
ملموس | دارم میپیوندم | داری میپیوندی | دارد میپیوندد | داریم میپیوندیم | دارید میپیوندید | دارند میپیوندند | |
التزامی | بپیوندم | بپیوندی | بپیوندد | بپیوندیم | بپیوندید | بپیوندند | |
آینده | - | من | تو | او | ما | شما | اویان/آنها |
خواهم پیوست | خواهی پیوست | خواهد پیوست | خواهیم پیوست | خواهید پیوست | خواهند پیوست | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | بپیوند | بپیوندید | |||||
نهی | نپیوند | نپیوندید |
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معینمعین
- فرهنگ بزرگ سخن: ISBN 964-6961-91-6