زدن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- پهلوی
آوایش[ویرایش]
- /زَدَن/
مصدر فعل متعدی[ویرایش]
زدن
- وارد آوردن ضربه بر چیزی، یا وارد کردن نیرو با فشار به جایی.
- چیزی را با فشار به جایی کوبیدن.
- کوفتن، آسیب رساندن. یورش بردن، حمله کردن. ربودن، دزدیدن. ضرب سکه. چیره شدن. برابری کردن.
عامیانه[ویرایش]
- نامیزان بودن، درست نبودن.
- ضربان یافتن: زدن دل.
- الصاق کردن، چسباندن.
- قرار دادن، نصب کردن.
- نواختن آلات موسیقی.
فعل[ویرایش]
- گذشتن، نواختن.
گردانش فارسی | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | زدن | ||||||
بن ماضی | زد | ||||||
بن مضارع | زن | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | زدم | زدی | زد | زدیم | زدید | زدند | |
استمراری | میزدم | میزدی | میزد | میزدیم | میزدید | میزدند | |
کامل | زدهبودم | زدهبودی | زدهبود | زدهبودیم | زدهبودید | زدهبودند | |
التزامی | زدهباشم | زدهباشی | زدهباشد | زدهباشیم | زدهباشید | زدهباشند | |
مستمر | داشتم میزدم | داشتی میزدی | داشت میزد | داشتیم میزدیم | داشتید میزدید | داشتند میزدند | |
حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | زنم | زنی | زند | زنیم | زنید | زنند | |
استمراری | میزنم | میزنی | میزند | میزنیم | میزنید | میزنند | |
کامل | زدهام | زدهای | زدهاست/زده | زدهایم | زدهاید | زدهاند | |
ملموس | دارم میزنم | داری میزنی | دارد میزند | داریم میزنیم | دارید میزنید | دارند میزنند | |
التزامی | بزنم | بزنی | بزند | بزنیم | بزنید | بزنند | |
آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
خواهم زد | خواهی زد | خواهد زد | خواهیم زد | خواهید زد | خواهند زد | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | بزن | بزنید | |||||
نهی | نزن | نزنید |
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها