زدن

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه‌ لغت[ویرایش]

  • پهلوی

آوایش[ویرایش]

  • /زَدَن/

مصدر فعل متعدی[ویرایش]

زدن

  1. وارد آوردن ضربه بر چیزی، یا وارد کردن نیرو با فشار به جایی.
  2. چیزی را با فشار به جایی کوبیدن.
  3. کوفتن، آسیب رساندن. یورش بردن، حمله کردن. ربودن، دزدیدن. ضرب سکه. چیره شدن. برابری کردن.

عامیانه[ویرایش]

  1. نامیزان بودن، درست نبودن.
  2. ضربان یافتن: زدن دل.
  3. الصاق کردن، چسباندن.
  4. قرار دادن، نصب کردن.
  5. نواختن آلات موسیقی.

فعل[ویرایش]

  1. گذشتن، نواختن.

––––

کص کش[ویرایش]

{{ترجمه-بالا}

| width=1% | |bgcolor="#FFFFE0" valign=top align=right width=48%|

| width=1% | |bgcolor="#FFFFE0" valign=top align=right width=48%|

|}