نتایج جستجو

خئود پهلوی /خُود/ خود (ادبی): در دستور زبان، ضمیر مشترک میان متکلم، مخاطب، و غایب. ضمیر مشترک که در میان متکلم، مخاطب و غایب مشترک است و همیشه مفرد آید...

پهلوی /اِین/ این اشاره به نزدیک؛ مقابل آن. وقتی با اسمی همراه باشد صفت است، در غیر این‌صورت ضمیر است و وقتی ضمیر باشد، جمع نیز بسته می‌شود. ضمیر اشاره...

کندن و چاله انداختن روی زمین است. اَش و اوش پسوند ویژه زبان کوتی. فارسی ضمیر شخصی متصل سوم شخص مفرد و آن به صورت مفعولی (سپردش: بدو سپرد)، فاعلی (گفتش:...

دور را می‌رساند، مقابل این. ضمیر اشاره به دور مفرد. وقتی با اسمی همراه باشد، صفت است، در غیر اینصورت ضمیر است، و وقتی ضمیر باشد، جمع نیز بسته می‌شود مانند...

الفبای فارسی برابر با عدد ۳۰۰ در حساب ابجد. پسوند ش و آش ویژه زبان کاسی است. ضمیر شخصی n متصل سوم شخص مفرد. به صورت مفعولی: «دادش». به صورت فاعلی: «گفتش»....

پهلوی /مَن/ من ضمیر شخص منفصل، اول شخص مفرد. (روان‌شناسی): یکی از سه بخش روان در نظریه روانکاوی مقابل من‌ برتر و نهاد. ریشه‌ واژه: بر گرفته از حالت اضافه...

(هَ) پهلوی آن چه که قبلاً ذکر شده. آن چه که در خاطر گوینده و شنونده معهود همچنان. مساوی، معادل، یکسان. فرهنگ لغت معین انگلیسی very thingummy selfsame...

عو پهلوی /اِو/ او ضمیر منفصل، سوم شخص مفرد، معمولا برای انسان، اوی، وَی. خطاب ‍‍‍‍سوم شخص مفرد. (توهین‌آمیز): برای صدا زدن کسی به‌کار می‌رود. یکی از واکه‌های...

(اَ دَ) پهلوی داخل، درون. باطن، ضمیر. حرمسرا. فرهنگ لغت معین انگلیسی viscus seraglio purtenance penetralia bowel...

پهلوی /کِو/ کو (ضمیر): هنگام پرسش از محل چیزی یا کسی به‌کار می‌رود. کو، کجاست؟ استفهام. (ادات پرسش). (شاعرانه): که‌او. زیرک، دانشمند. پهلوان، دلیر. کجاست،...

(خیش) از افراد خانواده و خاندان. خویشان. ضمیر مشترک برای اول شخص و دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع. پهلوی فرهنگ لغت معین انگلیسی self kinswoman kindred connection...

فارسی /تُ/ تُ ضمیر شخصی منفصل، دوم شخص مفرد. تُو: در گویش گنابادی به معنای تب و سردرد و گرمای بدن است. تَوَو :در گویش گنابادی یعنی ظرف سرخ کن ، ماهی تابه...

و با حرکتی یکنواخت و پیاپی، خون را در بدن به گردش درمی آورد. شکم. خاطر، ضمیر. دلیری، شهامت. دل دادن و قلوه گرفتن کنایه از: گرم گفتگوی دوستانه یا عاشقانه...

(بَ) پهلوی پاره‌ای از چیزی. گروهی از مردم. واژه بعضی معادل ابجد 882 تعداد حروف 4 تلفظ ba'zi نقش دستوری صفت مبهم ترکیب (ضمیر، صفت) [بَزی پهلوی] مختصات (بَ)...

(شبه‌جمله): از ادات تحسین به معنی خوشا، آفرین. زاییدن. تراوش آب از درز چیزی. ضمیر اول شخص مفرد، من، بنده. عربی زیق فرانسوی فرانسوی از فنلاندی پشتو زی ––––...

مصدر می‌سازد: زایمان، سازمان. از مصدر مرخم اسم ذات می‌سازد: ساختمان. در ضمیر شخصی متصل اول شخص جمع: الف- در حالت اضافی (ملکی): کتابمان. ب- در حالت مفعولی:...

پهلوی /هَم/ هم همدیگر، نیز، همچنین. بر سر اسم آید و به معنی مشارکت و همراهی دو یا چند شخص یا دو یا چند چیز در امری به کار می‌رود. در ترکیبات پیشوند اشتراک...

ها! (عامیانه) پرهیزیدن: سر کُمدم نروی، ها! (قدیم) آگاه باش فرهنگ لغت معین ضمیر مفرد غایب مؤنث به معنی «آن»، «او»، و «خویش»: فاطمه سلام اﷲ علیها دنیا و مافیها...

بزرگ هستم. پارسی میانه: (/az, an/) پهلوی نسکی: [script needed] (ANE) پهلوی سنگنبشته‌ای: 𐭠𐭭𐭤‎ (ANE) مانوی: 𐫀𐫗‎ پهلوی زبوری: 𐮊𐮈‎ (LY) الگو:R:peo:OPC...

پهلوی /کُدام/ کدام برای پرسش در مورد انتخاب بین دو یا چند چیز، فرد، یا مکان بکار می‌رود. چه کسی؟ چه چیزی؟ از ادات پرسش. –––– ترجمه‌ها فرهنگ بزرگ سخن فرهنگ...